نویسنده: عباس كوثری

 
 
«بدل» در لغت به معنای قرار گرفتن شیئی به جای شیئی دیگر است و كاربرد «بدّلت الشیء» زمانی است كه شیء موردنظر را تغییر دهی؛ اگرچه برای آن عوض و بدلی قرار نداده باشی، برخلاف «ابدلته» كه همراه با تعیین بدل و جانشین است. (1) فیومی می‌نویسد: بدَل به دو فتحه و بِدل به كسر و بدیل به یك معناست و جمع آن ابدال است و «ابدلته بكذا» یعنی اولی را دور كردم و دومی را جای آن قرار دادم و در جمله «یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» بدّل بدون نیاز به حرف تعدیه، به دو مفعول متعدی شده است؛ زیرا به معنای جعل و صیر است، چنان كه گاه ابدال نیز به دو مفعول متعدی شده است. (2) درباره فرق بدل و عوض گفته شده، جایگزینی عوض براساس ثمن است؛ اما بدل فقط بیانگر جایگزینی است (3) و اعم از عوض است. (4)

كاربردهای بدل در قرآن

1. تغییر

قرآن كریم درباره وصیت می‌فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‌» (5). طبری معتقد است مقصود از «بدله» تغییر وصیت است و مرجع ضمیر آن «ایصاء میت» است، چنان كه ظاهر آیه پیشین بر آن دلالت می‌كند. (6) تفسیر بیضاوی (7) و تبیان (8) و... نیز همین معنا را برگزیده‌اند و ظهور سیاقی آیه نیز همین معنا را افاده می‌كند. به همین سان است آیه: «مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ... »(9)؛ یعنی وعده عذاب من به منكران و كافران تغییرناپذیر است. همچنین است آیه «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ... » (10) و «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» (11) كه ظهور روشنی در معنای تغییر دارند.

2. هلاك كردن

قرآن كریم می‌فرماید: «نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلاً» (12). سیاق آیه و كاربرد جمله «بدلنا امثالهم» دلالت بر هلاكت كفرورزان می‌كند؛ زیرا مفهوم جایگزینی امثال پس از آفریدن، همان هلاكت افراد پیشین است، چنان كه مفسران از اهل سنت و شیعه نیز همین تفسیر را برگزیده‌اند. (13) در نتیجه معنای آیه چنین است: ‌ما آنان را آفریدیم و پیوندهای وجودشان را محكم كردیم و هر زمان بخواهیم آنان را هلاك می‌كنیم و جای آنان را به گروه دیگری می‌دهیم. در یكی از احتمالات معنایی بیان شده است كه این آیه نیز معنای هلاكت را می‌رساند: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ‌* عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌» (14)؛ زیرا جمله «عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ» متعلق به فعل «قدرنا»- كه مفعول آن «الموت» است- و جمله حالیه است و «امثال» جمع «مثل» به معنای فردی است كه با فردی دیگر از نظر نوع متحد است و «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی مَا لاَ تَعْلَمُونَ» به معنای هستی دادن به انسان در نشئه آخرت و متناسب با آن عالم است كه در این صورت مقصود از آیه این است كه ما مرگ را در میان شما مقدر ساختیم؛ در حالی كه این تقدیر براساس جایگزینی افرادی دیگر به جای شماست؛ ولی شما نیز فانی نمی‌شوید، بلكه به شما در وجودی دیگر متناسب با عالم آخرت، حیات و زندگی می‌بخشیم.
علامه طباطبایی پس از نقل این تفسیر، احتمال دیگری ذكر می‌كند اینكه امثال در آیه، جمع «مثل» با دو فتحه به معنای اوصاف باشد؛ یعنی ما توانمندیم كه در آخرت اوصاف شما را به اوصافی كه شما آن را نمی‌شناسید همانند صفت سگ و خوك تغییر دهیم. (15) این احتمال را مفسران دیگر نیز همانند زمخشری در كشاف آورده‌اند. (16) بر این اساس «بدلنا» به معنای تغییر خواهد بود و جمله «علی ان نبدل» متعلق به «مسبوقین» خواهد بود؛ اما مؤلف المیزان معتقد است تفسیر اول جامع‌تر و سودمندتر است. گفتنی است بر همین سیاق است آیه‌ی «فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ‌* عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ‌» (17).

3. نسخ شریعت یا نسخ حكم سابق

تعریف‌های مختلفی برای نسخ ارائه شده استغ ولی بازگشت همه آنها در حقیقت به این است كه نسخ عبارت است از پایان یافتن مدت حكم و تشریع پیشین به وسیله تشریع یا حكم بعدی، به گونه‌ای كه بین آن دو در ذات یا به دلیل خاص دیگری همانند اجماع نتوان جمع كرد. (18)
در قرآن كریم از مسئله‌ نسخ به صراحت یاد شده است، آنجا كه خداوند می‌فرماید: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا... » (19). در برخی از آیات این مفهوم با كلمه «بدّل» بیان شده است؛ خداوند در سوره نحل می‌فرماید: ‌«وَ إِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَکَانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ‌» (20) فخر رازی (21)‌و زمخشری (22) و طوسی (23) می‌نویسند: مقصود از تبدیل آیه، نسخ آیه پیشین است كه بر اساس مصالح الهی صورت می‌گیرد. ظهور آیه نیز بیانگر همین معناست؛ زیرا تبدیل و جایگزینی یك آیه در مكان آیه‌ای دیگر معنایی غیر از نسخ و رفع حكم آیه پیشین نخواهد داشت.

4. تجدید آفرینش

قرآن درباره عذاب جهنمیان می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَاراً کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزاً حَکِیماً» (24). مقصود از تبدیل جلود ممكن است یكی از احتمالات ذیل باشد:
1. آفرینش پوست جدید برای بدن كافران، عوض پوست‌های سوخته شده و چون عذاب در واقع برای شخص مستحق عذاب است نه پوست‌های جدید بدن، اشكال در سوخته شدن پوست‌های جدید به وسیله آتش جهنم وارد نخواهد بود.
2. بازگشت پوست‌های سوخته شده به حالت قبلی‌شان. ابن ابی العوجاء از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه بالا پرسید: گناه پوست‌های دیگر چیست؟ امام فرمود: «هَی هَی، هَی غیرها»: ‌پوست های نو همان پوست‌های سابق و در عین حال غیر آن است. ابن ابی العوجاء گفت: مثالی برای من از امور دنیا بزن. حضرت فرمود: این همانند آن است كه كسی خشتی را خرد كند و دو مرتبه آن را در قالب بریزد و به صورت خشت تازه‌ای درآورد. این خشت دوم همان خشت اول است و در عین حال خشت جدیدی است. (25) از این روایت استفاده می‌شود كه ماده اصلی همان مواد پوست های پیشین است كه با تغییر صورت به حالت قبلی برگردانده شده است، چنان كه به نقل دیگر، ذیل حدیث پیشین آمده است: «انّما هی ذالك و حدث تغییر اخر و الاصل واحد» (26).
3. جایگزینی پیراهن‌های از جنس قطران. برخی بر این اعتقادند كه مقصود از «جلود» در آیه موردنظر، لباس‌هایی از جنس قطران است كه ماده ای بدبو، سیاه و قابل اشتعال است، (27) به قرینه این كلام خداوند كه می‌فرماید: ‌«سَرَابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ... » (28). شیخ طوسی می‌نویسد: این احتمال خلاف ظاهر است و در آن تغییر دادن كلمه جلود به سرابیل است. او از میان احتمالات فقط نظریه دوم را می‌پذیرد. (29) شاید به همین دلیل بیضاوی نیز به دو احتمال پیشین بسنده كرده است. (30) گفتنی است كلمه «بدَل» به صورت ثلاثی مجرد و مخفف، در قرآن كریم به معنای گزینش و انتخاب ابلیس به جای اطاعت الهی آمده است: «... فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً » (31). اسم «بئس» ضمیری است كه «بدلاً» آن را تفسیر می‌كند و «للظالمین» بین «بئس» و تمییز آن فاصله شده و آنچه به ذم اختصاص یافته، ابلیس و فرزندان وی است؛ یعنی آیا شیطان و فرزندان او را به جای من اولیای خود انتخاب می‌كنید؟ ابلیس و فرزندان وی برای ستمكاران در اطاعت و فرمانبرداری جایگزین بدی است.
این كلمه در هیئت باب تفعل به معنای انتخاب و برگزیدن كفر به جای ایمان آمده است؛ خداوند متعال می‌فرماید: «أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ‌» (32). مقصود این است كه هر كس انكار خدا و آیات الهی را جایگزین تصدیق الهی كند و سؤال‌های محال و بدون فایده همانند دیدن خدا مطرح كند از راه مستقیم الهی خارج شده است. (33)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج1، ص210.
2. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص39.
3. ابوهلال عسكری، معجم فروق اللغویه؛ ص380.
4. محمد فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الكتاب العزیز؛ ج2، ص 216.
5. بقره: 181.
6. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج2، ص 166-167.
7. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج1، ص 168.
8. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج2، ص110.
9. ق: 29.
10. غافر: 26.
11. احزاب: 23.
12. انسان: 28.
13. رك: ابن جوزی؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج8، ص441. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص675. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص626.
14. واقعه: 60-61.
15. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج19، ص133.
16. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص465.
17. معارج: 40-41.
18. محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 267.
19. بقره: 106.
20. نحل: 101.
21. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج2، ص93.
22. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص634.
23. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج6، ص426.
24. نساء: 56.
25. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 494، ح314.
26. همان، ح313.
27. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص567.
28. ابراهیم: 50.
29. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص231.
30. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج1، ص 354.
31. كهف: 50.
32. بقره: 108.
33. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص382.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول